واضح آرشیو وب فارسی:تبیان: " زندگینامه دکتر علی شریعتی"
در یکی از روزهای سال 1312 در خانواده محمد تقی شریعتی مرد دین و خدا، آموزگاری خردمند و انسانی پارسا و کوشا نوزادیچشم به جهان گشود.پدرش با ارادت خاصی که به پیشوای بزرگ شیعیان و ابرمرد دنیای اسلام داشت، او را" علی" نام نهاد. علی دوران کودکی را پشت سر گذاشت و راهی دبستان شد. شش سال بعد به دبیرستان فردوسی رفت و سپس دانشسرای مقدماتی را در مشهد به پایان برد. همه آنهائی که علی را از نزدیک میشناختند بدین واقعیت اعتراف دارند که میان علی جوان 19 ساله با دیگر جوانان هم سن و سالش تفاوتی قابل درک وجود داشت. علی بر خلاف دیگر جوانان علم و آگاهیش به آموخته هایش در دوره دبیرستان و دانشسرا محدود نمی شد، وی با شوقی بسیار در محضر پدر فاضلش به کسب علم واقعی پرداخته و در آن سن وسال به آگاهی های چشمگیر دست یافته بود که تحصیلات درسی اش اعتبار چندانی در برابر آن آموخته ها نداشت.وی با پایان کار دانشسرا به آموزگاری پرداخت و به کلاس درس قدم گذارد و به کاری پرداخت که در تمامی دوران زندگی کوتاهش سخت به آن شوق داشت و با ایمانی خالص با تمامی وجودش آنرا دنبال کرد.شریعتی در سال 1334 به دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشکده مشهد وارد گشت ورشته ادبیات فارسی را برگزید.سال 1335 سالی است که با آن مرحله خاصی در زندگی علی آغاز می شود. در این سال علی همسری برمی گزیند و با یکی از همکلاسان خود بنام، پوران شریعت رضوی ازدواج می کند. علی ازآن تاریخ با بهره مند بودن از صمیمیت فداکاری، گذشت و جنبه های انسانی همسرش، دغدغه خاطری از بابت زندگی خانوادگی نداشت تا جائی که عمده بارمسئولیت زندگی بر دوش همسر فداکارش بود.شریعتی در طول مدت تحصیل در دانشکده ادبیات با علاقه ای خاص به کار تحقیق و پژوهش در زمینه های مختلف پرداخت و دست به انتشار آثاری چون، ترجمه ابوذرغفاری، ترجمه نیایش اثرالکسیس کارل و یک رشته مقاله های تحقیقی در این زمینه همت گماشت. این همه معرف خصوصیات روحی و جهت فکری ودقت و ارزش کارهای تحقیقاتی جوانی بود که هیچگاه از تفکر، خلق و آفرینش بازنایستاد.سفر به دیارغرب:شریعتی در سال 1337 پس از دریافت لیسانس در رشته ادبیات فارسی چون شاگرد اول رشته شده بود، برای ادامه تحصیل به فرانسه فرستاده شد.او جزء معدود دانشجویانی بود که بجا و به موقع برای ادامه تحصیل و برخورداری از امکانات وسیع علمی روانه غرب شدند. او که اندوخته ای به نسبت وسیع از فرهنگ ملی و اسلامی در حد یک انسان با تجربه و صاحب نظر با دنیای پرتلاطم و اقیانوس بیکران فرهنگ غرب برخورد نمود و با قدرت لازم توفیق آن یافت را تا به یاری بینش وسیع و موشکافش آنچه را که نمی دانست بیاموزد و بضاعت و شناخت علمی خود را درزمینه های مختلفی چون، جامعه شناسی، مبانی علم تاریخ ، تاریخ و فرهنگ اسلامی و بسیاری زمینه های دیگرغنی سازد و با برخورداری از محضراستادانی صاحب مکتب و متفکرانی آزاد اندیش پا ازحریم تحصیلات کلاسیک دانشگاهی بیرون نهاد و قدرت اندیشه اش را تعالی بخشید.بازگشت به وطندکترشریعتی پس از بازگشت به ایران مستقیماً به زندان رفت و بعد از چند ماه به خراسان زادگاه خویش رفت جایی که جمع فراوانی از دوستان و پیروان مکتب پدر ارجمند او، انتظارش را می کشیدند . دکتر شریعتی به دانشگاه مشهد پیوست و شوق وشوری ناگفتنی در بین دانشجویان بوجود آورد.مکتب سازندگی حسینیه ارشادسال 1348 را باید سالی مهم در تاریخ زندگی دکتر شریعتی و در تاریخ حوادث و رویدادهای سالهای اخیر وطنمان به شمار آورد.در این سال است که درهای حسینیه ارشاد بعنوان یک مرکز فرهنگی اسلامی، به روی همه مردم و بخصوص جوانان گشوده می شود و بعد از سالهای دراز سکوت وسکون موج دوستداران علم و جویندگان حقیقت به سوی این محفل سرازیر می گردد. در این محل است که دکتر شریعتی با قدرت و نیروی کم نظیری هرهفته ساعتها به گفتارمی نشیند و درمباحث مختلف سخن می گوید. او با کنجکاوی ودیدی وسیع از یکسو به تجزیه و تحلیل تاریخ وطنش، تاریخ جهان اسلام، چهره های مقدس و شخصیتهای بزرگ اسلام پرداخت و از سوی دیگر با ظرافت و بینشی خاص به توجیه چگونگی حیات جامعه کنونی وطنش، ضعف های آن ، نابسامانیها، پریشانیها و بالاخره جنبه های انحطاطی آن اقدام نمود و با شجاعتی کم نظیر کوشید تا مردم و بخصوص نسل جوان را از واقعیت های دردناک سرزمین خویش آگاه کند و جامعه هویت از کف داده وطنش را با اصالت های فرهنگ خویش آشنا سازد.دوران سکوت و زنداندکتر شریعتی با تلاش خستگی ناپذیر شب ها تا صبح سرگرم خواندن و نوشتن بود و روزها بعد از مدت کمی استراحت به سخن گفتن می پرداخت.هر چه بیشتر می نوشت و بیشتر می گفت اقبال مردم و جامعه به او بیشتر می شد و در عوض دشمنان دین و ملت را به هراس می انداخت . به همین دلیل کار استادی و آموزشی اش در دانشگاه مشهد پایان دادند و بعنوان عنصر نامطلوب از تدریس او جلوگیری به عمل آوردند. زمانی بعد از ادامه سخنرانیهای او در حسینیه ارشاد ممانعت به عمل آوردند و کمی بعد حسینیه ارشاد را تعطیل ساختند تا دیگر مردم امیدی به شنیدن سخنان دکتر شریعتی نداشته باشند.شریعتی که دور از مردم بودن و در خاموشی بسر بردن برایش زجری بزرگ بود، با تمام این ناراحتی ها ساخت و خود را با نوشتن هر چه بیشتر مشغول داشت، ولی بداندیشان ودشمنان مردم را این همه بس نبود و سرانجام در مهر ماه سال 1353 بزندانش افکندند و مدت 18 ماه او را در سلولی کم نور و تنها قرار دادند.رهائی و مرگدکترشریعتی در 25 اردیبهشت ماه 1356 تهران را به سوی اروپا ترک گفت به این امید که به زودی با پیوستن همسر و فرزندانش ، به او دوران جدیدی از زندگیش را آغاز کند و بتواند به خلق آثاری بیشتر، قوی تر و روشنگرتر بپردازد. سرانجام روز یکشنبه 29 خرداد ماه 1356 فرا رسید. در آن روز دوستان دکترعلی شریعتی ضمن آنکه شاهد سیمای آرام و لبخند صمیمی و همیشگی او بودند، به خوبی احساس می کردند که نوعی شادی توام با انتظار و تشویش وجود آن مرد بزرگ را در بر گرفته است. علی آن روز در انتظار آن بود تا از همسر و سه فرزندش استقبال کند. از چند روز پیش به او خبر داده بودند که خانواده اش در آنروز به لندن وارد خواهند شد. زمان انتظار به سر رسید. هواپیما در فرودگاه لندن به زمین نشست و شریعتی کمی بعد خود را تنها در برابر دو دختر سیزده و چهارده ساله اش یافت که تنها بدون مادر و فرزند کوچک خانواده آمده بودند. همسر و فرزند کوچک دکتر شریعتی اجازه خروج از فرودگاه را نیافتند وبه عنوان گروگان در ایران نگاه داشته شدند.علی رطوبت بازمانده از اشکهای فشانده بر گونه های فرزندان دلبندش را در هنگام بوسیدن آنها احساس کرد . و سرانجام در 29 خرداد 1356 دکتر شریعتی به طرز مرموزی دیده از جهان فرو بست و چراغ پر فروغ زندگی پربارش درزمانی که می رفت تا از آن پس در اوج پختگی و توانائی فکری و عملی سالیان دراز به خلق آثار شگرف بپردازد و به ملت و سرزمین و فرهنگ خویش صادقانه خدمت کند، خاموش گشت و یاران وفادارش را در غم ازدست دادن عزیزی چون او سوگوار ساخت.
این صفحه را در گوگل محبوب کنید
[ارسال شده از: تبیان]
[مشاهده در: www.tebyan.net]
[تعداد بازديد از اين مطلب: 373]