-
![دوش ميآمد و رخساره برافروخته بود](http://rasekhoon.net/_WebsiteData/Article/ArticleImages/1/1388/01%20esfand/07/hafez.jpg)
نقدها را بود آيا که عياري گيرند شاعر : حافظ تا همه صومعه داران پي کاري گيرند نقدها را بود آيا که عياري گيرند بگذارند و خم طره ياري گيرند مصلحت ديد من آن است که ياران همه کار گر فلکشان بگذارد که قراري گيرند خوش گرفتند حريفان سر زلف ساقي که در اين خيل حصاري به سواري گيرند قوت بازوي پرهيز به خوبان مفروش که به تير مژه هر لحظه شکاري گيرند يا رب اين بچه ترکان چه دليرند به خون خاص