-
به کوي ميکده يا رب سحر چه مشغله بود شاعر : حافظ که جوش شاهد و ساقي و شمع و مشعله بود به کوي ميکده يا رب سحر چه مشغله بود به ناله دف و ني در خروش و ولوله بود حديث عشق که از حرف و صوت مستغنيست وراي مدرسه و قال و قيل مسله بود مباحثي که در آن مجلس جنون ميرفت ز نامساعدي بختش اندکي گله بود دل از کرشمه ساقي به شکر بود ولي هزار ساحر چون سامريش در گله بود قياس کردم و آن چشم جادوانه م