-
شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت شاعر : حافظ روي مه پيکر او سير نديديم و برفت شربتي از لب لعلش نچشيديم و برفت بار بربست و به گردش نرسيديم و برفت گويي از صحبت ما نيک به تنگ آمده بود وز پي اش سوره اخلاص دميديم و برفت بس که ما فاتحه و حرز يماني خوانديم ديدي آخر که چنين عشوه خريديم و برفت عشوه دادند که بر ما گذري خواهي کرد در گلستان وصالش نچميديم و برفت شد چمان در چمن حسن