-
خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم شاعر : حافظ راحت جان طلبم و از پي جانان بروم خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم من به بوي سر آن زلف پريشان بروم گر چه دانم که به جايي نبرد راه غريب رخت بربندم و تا ملک سليمان بروم دلم از وحشت زندان سکندر بگرفت به هواداري آن سرو خرامان بروم چون صبا با تن بيمار و دل بيطاقت با دل زخم کش و ديده گريان بروم در ره او چو قلم گر به سرم بايد رفت تا