-
بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم شاعر : حافظ زلف سنبل چه کشم عارض سوسن چه کنم بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم نيست چون آينهام روي ز آهن چه کنم آه کز طعنه بدخواه نديدم رويت کارفرماي قدر ميکند اين من چه کنم برو اي ناصح و بر دردکشان خرده مگير تو بفرما که من سوخته خرمن چه کنم برق غيرت چو چنين ميجهد از مکمن غيب دستگير ار نشود لطف تهمتن چه کنم شاه ترکان چو پسنديد و