-

ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است شاعر : حافظ ببين که در طلبت حال مردمان چون است ز گريه مردم چشمم نشسته در خون است ز جام غم مي لعلي که ميخورم خون است به ياد لعل تو و چشم مست ميگونت اگر طلوع کند طالعم همايون است ز مشرق سر کو آفتاب طلعت تو شکنج طره ليلي مقام مجنون است حکايت لب شيرين کلام فرهاد است سخن بگو که کلامت لطيف و موزون است