-
مجمع خوبي و لطف است عذار چو مهش شاعر : حافظ ليکنش مهر و وفا نيست خدايا بدهش مجمع خوبي و لطف است عذار چو مهش بکشد زارم و در شرع نباشد گنهش دلبرم شاهد و طفل است و به بازي روزي که بد و نيک نديدهست و ندارد نگهش من همان به که از او نيک نگه دارم دل گر چه خون ميچکد از شيوه چشم سيهش بوي شير از لب همچون شکرش ميآيد که به جان حلقه به گوش است مه چاردهش چارده ساله بتي چابک شيرين دارم