-
ندای عاشقی سر آغازاي نور يزدان، اي مهر بیکران اي فروغ بي پايان، اي خورشيد هميشه فروزان.توبيا تا ز پرتو رويت، شب تاريک سحر گردد، ورنه اي مهر تابان، بي تو هر لحظه تيره تر گردد.من در اين غار خسته و دلتنگ، انتظار تو را ستاره کنم، در اين شب تار وحشت زا، لحظه هاي تو را شماره کنم.گر بيائي ستاره هاي سحر خيز، در نگاه تو رنگ مي بازند. گر بيائي کبوتران اميد، لانه ها را دوباره مي سازند.دنيايي که در آن زندگي مي کنيم د