-
توفيق ميگن پدري مي خواست پسرش رو تنبيه كنه بچه از دست بابا فرار مي كنه. در مسجد باز بوده و پسر از ترس پدر به مسجد پناه مي بره. باباش مياد جلوي در مسجد واميسته و ميگه ذليل مرده بعد از چهل سال پاي منو به مسجد باز نكن!!!حالا حكايت ما هم همينه: اين بچه هاي مجله فكه ميخوان هر جوري كه هست پاي منو به مسجد (!) باز كنن.يادش بخير تو اين جور مواقع حاج داود (حاج آقا كميجاني كه 7-8 سال از ماها بزرگتر بودند و البته از روحانيون بودن،