-
ايرانيِ گيلاني نويسنده: داوود اميريان هفت- هشت تا مجروح بوديم در يك اتاق بزرگ. از هر مليتي! اصفهاني، لر، آذري، شيرازي، كرد و بلوچ! از هركداممان صدايي بلند ميشد: اصفهاني ناله ميكرد، لره با ياحسين(ع) گفتن سعي ميكرد دردش را ساكت كند، بلوچه از شدّت درد، ميلههاي دو طرف تخت را گرفته بود و فشار ميداد و شُرشُر عرق ميريخت، و من هم خجالت و رودربايستي را گذاشته بودم كنار و يك نفس نعره ميكشيدم و ننهام را صدا ميكردم! فق