-
شعر و داستان، چاشنی تنهاییهای من کتابها دوستان بیریا و صبوری بودند که بیصدا با من نجوا میکردند و راه و رسم حرف زدن با نوشتن را به من آموختند. دیگر من بودم و کتابها و قلم و کاغذ سفید بود و من. میخواندم و مینوشتم. طعم شعرها را مزه میکردم و از چاشنی داستانها لقمهای به دهان میزدم.
طاهر حسین ایزدی ام که 73 سال پیش چشم به شهر پر آفتاب و خشک کویری اردکان گشودم و در حالی که برای اولین بار در آغوش مادرم برا