-چهارشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۹۴ - ۱۰:۴۸
خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) - طنز روز رضا ساکی امروز مرادی سراسیمه آمد یک روزنامه را گذاشت روی میزم و گفت: بخون بخون ببین چی شده. واویلا شده. گفتم: مرادی کار دارم بعدا میخونم. گفت: همین الان بخون، باید آگاه باشی. گفتم: کدوم مطلب رو. گفت: این رو. دیدم نوشته مردی پدر و خواهر خود را کشت. گفتم: مسائل خصوصی مردم به من و تو چه ربطی داره؟ گفت: طرف زده پ