-در مصائب ازدواج شاه و گدا
لابد همه تان این ماجرا را شنیده اید: روزی معلمی از شاگرد پولدارش می خواهد انشایی درباره یک خانواده فقیر بنویسد. او هم می نویسد «آنها فقیر بودند، نوکرشان فقیر بود، آشپزشان فقیر بود، باغبان شان فقیر بود، اتومبیل بنزشان بنزین نداشت. سگ شان گرسنه بود... » این ماجرا، بارها و بارها برای جوان ها اتفاق می افتد و تقصیری هم متوجه شان نیست؛ چون اصلا درکی از نداری و فقر ندارند. مثلاً دختری را در نظر بگیرید که از وقتی زبان باز کرده، هر چیزی خواسته در سو