-عکسی که تو برایم فرستادیاز رفتنت نبود که داشتم می مُردم، کوه غمی هم که وقتی، می رفتی، رودوشِ دلم گذاشتی، از رفتنت نبود: از اینکه تو می رفتی و من اینجا پیش آبجی می ماندم، داشتم می مُردم، حالا که برگشتی و اینجا روبروی من زیر آن پرچم، توی آن تابوت خوابیدی و داری لبخند شهادت می زنی، حسّ میکنم که دارم خرد می شوم، بچه ها هم که من و آبجی را دوره کرده اند و نمی گذارند تکان بخوریم. اگر لااقل تا قبرت کنده می شد، چند دقیقه ای می آمدم پیشت دراز می کشیدم، شاید میتوانستم از دست این غم، تا اندازه ای راحت شوم، اصلاً چه دارم میگویم، اینکه غم نیست، چیست؟ نمی دانم، مثل پرواز نیست، دلم هم غنج نمی خورد و آب نمی شو
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان