-جایی به اندازه یك وجب رملاز خرمشهر آمدیم آبادان. هوا از ابرهای سیاه آكنده بود. اگر روشنی بود، از پشت ابرها بود. كدر و غبار گرفته، از روشنی، تنها كمی كاسته شد. شب شده بود. شبی تاریك بعد از عملیاتی كه چندان موفق نبود. قلم و دواتم خشك شده، كاغذم مچاله بود. از كنار نخلستان گذشتیم. میخواستیم در آن هوا، میان نخلها بدوم، آن قدر كه خودم را گم كنم، خرد شوم؛ خودم را پیدا كنم. باید از كنار كارون میگذشتم، از میان كارون، و خودم را میشستم. مثل آدمی كه به مرز انتخاب رسیده است باید خودم را، اطرافیانم را، گذشتهام را، كسانم را و همه آنچه صورت این زندگی را، بود و نبودش را شكل میداد، فراموش میكردم؛ از نو م
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان