-چرا شادی چنین تو
زنبوری با شادمانی و بی توجه به اطراف در هوا پرواز می کرد. موری او را گفت: تو را چه شده که این گونه از شادی در پوست خود نمی گنجی؟ بدو گفتا چرا شادی چنین تو که از شادی نگنجی در زمین تو زنبور گفت: چرا شادمان نباشم که هر کجا دلم بخواهد می نشینم و هرچه می خواهم می خورم حال دنیا به کام من است چرا اندوهگین باشم! به کام خویش می گردم جهانی چرا اندوهگین باشم زمانی زنبور ای