-ازدواج گورستان عشق نیست
لایه نازکی از خاک روی همه چیز نشسته است.خانه تاریک است و صدای چکه آب مانند صدای پای سربازان روی مغز زن رژه میرود .بیرمق چشمانش را باز میکند و دوباره روز از نو و روزی از نو. وارفته میرود به سوی تلویزیون و آن را روشن میکند و زندگی آغاز میشود. بین غذاهای تکراری هر روزه یکی را انتخاب میکند و مشغول پختو پز میشود.به یادداشت مرد روی یخچال نگاه میکند که مانند همیشه با صورتی خندان کشیده صبح بخیر گفته است. هنوز هم از عادتهای همیشگی خسته نشده اما برای ز