-خواسته های یک جانباز شیمیاییسرفه هایم، مجال میخواهماندكی حس و حال میخواهمسرفه می كند. سرفه می كند. راه میرود سرفه می كند. نگاه می كند سرفه میزند. ایستاده، نشسته، خوابیده، خواب و بیداریاش به هم آمیخته، باز سرفه میكند.در تكرار آهنگهای ملایمی كه حنجره اش میسراید (211) روز از سال را روزه است. روزی سه بار غذا تناول میكند و روزی چهار بار بالا میآورد. روزی هزار بار میمیرد. ذرهذره، قطرهقطره به شهادت میرسد. دمبهدم شهید میشود، لحظه به لحظه تشیع میشود. برای خودش مردی است، اما با مردهای دیگر تفاوتهای بسیار دارد. مناجاتهای او نیز با همه مناجاتها متفاوت است.