-اين است راز آرامش
کشيش سوار هواپيما شد. کنفرانسي تازه به پايان رسيده بود و او ميرفت تا در کنفرانس ديگري شرکت کند؛ ميرفت تا خلق خدا را هدايت کند و به سوي خدا بخواند و به رحمت الهي اميدوار سازد. در جاي خويش قرار گرفت. اندکي گذشت، ابري آسمان را پوشانده بود، امّا زياد جدّي به نظر نميرسيد. مسافران شادمان بودند که سفرشان به زودي شروع خواهد شد. هواپيما از زمين برخاست. اندکي بعد، کمربندها را مسافران گشودند تا کمي بياسايند. پاسي گذشت. همه به گفتگ