-یا شهادت یا سعادت؟!تو گودال گیر افتاده بودیم و دشمن پی درپی آتش میریخت. دل رو زدیم به آتش و از دهانه گودال بیرون آمدیم. کمی که رفتیم منورهای دشمن هوا را روشن کرد. چند لحظه گذشت. ما به زمین چسبیده بودیم. کمکم تعداد منورها بیشتر و بیشتر شد. خستگی و تشنگی شب قبل از عملیات و بیخوابی، خواب خوشی زیر نور منور برامون تدارک دیده بود.
سه نفر بودیم. اسماعیل گفت: کارمان تمامه؛ اینها دست بردار نیستن تا صبح یه ریز منور میزنند. تا ما را نزنند دلشان خنک نمیشه. گفتم: که چی بلند بشیم زیر نور