-سقا نظر کن
سقا نظر کن تشنه ام طاقت ندارم طفلِ صغیرم بر عطش عادت ندارم آبی بیاور سینه ام آرام گیرد خشکیده لب هایم ز مشکت کام گیرد رفتی عمو باشد خدا پشت و پناهت چشمان اهل این حرم مانده به راهت ما منتظر بر درگه خیمه بمانیم انجام وعده از عمو را جمله دانیم اما پدر آمد عموی ما نیامد یاربّ چرا آرامشِ دلها نیامد بابا کمر بگرفته از داغ جدایی گوید برادر جان ابالفضلم کجایی؟ دانم عمویم کشته ی این خاک گردید روحش روانه در دلِ افلاک گردید آید عمویم من دگر حرفی نگوییم من جز عمو