- خاطرات خنده دار
بچه بودم تو خونه فوتبال بازی می کردم.منو توهم می زد که تماشاچیا برام دست تکون می دادن خلاصه یه بار فکر کردم یه جام و بردیم منم به جای جام سطل ترشی بلند کردم.یه بار بردم بالا درش شل شد.یه بار دیگه کردم درش افتاد!سومین بار که بلند کردم ترشی ریخت0-0.تا به خودم اومدم دیگه نفهمیدم چی شد.چشامو باز کردم دیدم رو تختم بودم.یه لحظه فک کردم خواب بود بعد گفتم نه خواب نبود واقعی بود.
فرستنده : دانیال تهی |56594|j 189067 |
---------------------
اس ام اس با موضوع خداوند
سلام خــــــــــــــــــــــــــــــدا...
ممنون که تو تمام این مدتی که قوان
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان