-ناخدای کشتی عشق
كاروان محزون نور، در غروب غمگین با پاهای تاول بسته آهسته راه میپیماید. آسمان تیره است و با چشمان اندوه بار این كاروان خسته را نظاره میكند، خورشید تیره غمنامه یك زن قهرمان را مویه كنان مرور میكند، زمین سخت آشفته و اوضاع بههم ریخته است، هر یك از فرشتگان چندین نیستان ناله دارند زیرا یگانه حجت خدا در روی زمین با آه سوزناكی به سوی سرنوشت محتوم ـ كه همان شهادت در سرزمین كربلا است ـ به پیش میرود، ابرها بس كه دلگیرند بیقرار و با رنگ خونین از این سو به آن سو