-میان هلهله
میـان هـلهـله گـم کـرده ام صدایت راو بــاد بـرده از ایـن دشـت ردّ پایت رابرای اینکه به من جات را نشان بدهیبه زور سعـی نکن بشنوم صدایت راکه رقص آنهمه شمشیرهای خون آلوددر آن مـیانه نـشان می دهند جایت راعلی بخاطر من چـشـم هات را واکـنمگـر بــمـیـرم و باور کنم عزایت رادلـم شـبـیه وجـود تـو پاره پاره شدهگرفـته سرخی خون روی باصفایت راتـمـام زخـمـی و پـیش پـدر نمی نالیبنازم ایـنهـمه خودداری و حیایت راخـدا مگـر به من آغوش چند تا بدهدکه تا بـغـل بکـنم تکه تکه هایت راچـقـ