-یا رقیه مددی
تمام درد دلت را كه از سفر گفتیگمان كنم كه دلت سوخت مختصر گفتیمن از جسارت آن دست بی حیا گفتمتو از مشقت گودال و قطع سر گفتیهمان كه آتشمان زد و خیمه را سوزاندصدا زدم كه الهی به پای مرگ افتیچنان به روی سرم داد زد پس از سیلینگفته ام كه نگو باز هم پدر گفتیبه روی نیلی و موی سفید دقت كنبگو شبیه كه هستم پدر، اگر گفتی؟فقط بگو كه چه شد ظالمانه چوبت زدشما به غیر كلام خدا مگر گفتیدلم برای غریبی عمه می سوزدمگو زدرد سفر از چه مختصر گفتی سروده حامد خاكیگروه دین و اندیشه تبیان&n