-سنگ قبر شخصی
عرق از سر و صورتش میچکید، همیشه به خاطر چربی زیادی که داشت موقع کار خیلی زود عرق ، سر و صورت وزیر بغلش را خیس میکرد مخصوصا در گرمای تابستان. بالاخره کار این سنگ قبر هم تمام شده بود ولی به دفتر کارش که نگاه کرد پر بود از سفارش برای سنگ قبرهای جدید. مگر مرگ تمام شدنی بود حتی پدر خدابیامرزش هم بعد از چهل سال سابقه در سنگ قبر نویسی نتوانست مرگش را یک ثانیه به تعویق بیاندازد. هیچوقت فکر نمیکرد یک روزی حرفه ی پدرش را برای امرار معاش انتخاب کند. حرفه ای که همیشه ب