-خوشبختترین مرد دنیا
روزگاری مردی فاضل زندگی میکرد و هشت سال تمام مشتاق بود راه خداوند را بیابد؛ او هر روز از دیگران جدا میشد و دعا میکرد تا روزی با یکی از اولیای خدا و یا مرشدی آشنا شود.یک روز همچنان که دعا میکرد، ندایی به او گفت بهجایی برود ، در آنجا مردی را خواهد دید که راه حقیقت و خداوند را نشانش خواهد داد. مرد وقتی این ندا را شنید، بیاندازه مسرور شد و به جایی که به او گفته شده بود، رفت.در آن جا با دیدن مردی ساده، متواضع و فقیر با لباسهای مندرس و پاهایی خاک آلود،