-پنبه دزد، دست به ریش می کشد
یکی بود، یکی نبود. تاجری بود که کارش خرید و فروش پنبه بود. پنبه های کشاورزان را می خرید و انبار می کرد. بعد، آن ها را بسته بندی می کرد و به شهرهای دیگر می برد و می فروخت.کار و بار تاجر پنبه سکه شده بود. پول و پله ی زیادی به هم زده بود؛ تا آنجا که بازرگانان دیگر به او حسودی می کردند.یک روز یکی از بازرگان ها نقشه ای کشید و شبانه به انبار پنبه ی تاجر دستبرد زد. برای این که کسی از کارش سر در نیاورد و رازش فاش نشود، به تنهایی شب تا صبح پنبه های تاجر بیچاره را از