-رفتیم تا بمانیم...بچه بودم جنگ مرا بزرگ کرد تمام بچه های آن روز چون من بودن من یعنی همه بچه بسیجیها پس من همانم که همه بودن.قدم از قناسه کوتاه تر و قدمهایم برنده تر. آنقدر بزرگ شده بودم كه خودم را نمیشناختم. همیشه اینگونه بوده. ابتدا دوران کودکی سپس دبستان و دبیرستان رفیقانی که گمان میکنی تا ابد با تو خواهند ماند.
عبور از آستانهای که در ورای آن ناگهان متوجه میشوی مردی شدهای و باید قدمهایت را با سنگینی بیشتر بر روی زمین بگذاری اکنون زمان آن رسیده است آنچه را که آموخته