- حکایت زنانی که معلوم نیست چگونه به زندگی بازمیگردند
«سخت میگذره تو خیابون، آواره، دربهدر. به نظرت آسون میگذره؟ نه با این کرایهخونههای گرون. اتاقهای پولی، پولی که ما نداریم. اتاقم بهمون نمیدن. مشکلات بچه و نداری و بیماری و دربهدری. صبح که بلند میشیم اینقدر بدو بدو، اینور اونور، میکنیم بتونیم پول عملمونرو جور کنیم. با کار خونه مردم. مردم هم برای رضای خدا یه چیزی میدن به ما.»