-
جهان تو را می خواهد جهان در تپش آمدنت به لرزه درآمده است.بادها پراكنده در هر سو، ستمبارههاي خويش را بر دوش ميكشند.اهل زمين، ثانيه شمارها را مرتب نگاه ميكنند.يك منجي، فقط يك منجي است كه ميتواند آنها را از درد و رنج و غم خلاصي بخشد.درختان گيسوان پريشان خويش را فصل به فصل به دست زمان ميسپارند تا زردي و سرماي زندگي را به ساعت سرسبزي جوانههايشان برساند.دلها در غربت خاك، غريبه و تنها جان ميدهند.ماهيا