-
جراحت در اسارت خاطراتي از آزاده سرافراز عليرضا محمودي مظفر نگاه همه با يک چشمياري دهنده روح و روان دوستان بود . خنده بر لبان بچه ها مي نشاند. اسمش ناصر بود و از بچه هاي لشکر 27 که در محل هاشمي تهران سکونت داشت. حاضر جواب بود و کم نمي آورد ! چشم چپش را در جنگ به خدا پس داده بود و بصيرتي افزون يافته بود. پشت ناصر مملو از ترکش هاي ريز و درشت بود ؛طوري که چون در آسايشگاه سرپا ايستادن ممنوع بود دائماً مجبوربود درا