-یکشنبه ۱۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۵:۲۰
نه زمین میجوشد، نه آسمان میبخشد. گاو و گوسفندهای «محمود» هم همه مردهاند. از پانصد رأس گاو و گوسفند، هیچ نمانده. سیلِ خشکی، زندگیاش را برده. زندگی همین است. هست و هیچ نیست. نان است، آب نیست. آب است، نان نیست. روزگاری از چشمههای «رِشم» آب فواره میزد و روزگاری مثل حالا نم هم نمیدهد. روزگار همین است؛ روزی میبخشد، روز دیگر میگیرد. درست وقتی فکر میکنی جای پایت محکم شده، زمین زیر پایت به لرزه میافتد. خورشید دریغ میکند. شب همه زندگیات را فرا میگیرد. روزگار روی دیگرش را نشان میدهد؛ روی سگش را!