-چشم های منتظر
آن زمان كه فتنه و فساد جهان را فراگرفته بود. كارهای خلاف در میان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه می كشید، دنیا بی نور و پر از مكر و فریب گشته بود. برگهای درخت زندگی به زردی گراییده، از ثمره زندگی خبری نبود، آب حیات انسانی به اعماق زمین فرو رفته، منارهای هدایت مندرس گشته و پرچمهای هلاكت و بدبختی آشكار شده بود، دنیا با چهره ای زشت به اهلش می نگریست و در برابر جویندگانش عبوس و گرفته جلوه می كرد. میوه درختِ آن، فتنه و طعامش مردار بود. در درون، وحشت و اضطراب و