-تو جای خالی پدر بودی... پیر زن گفت: خوش آمدید آقا! آقا توی پلهها بود هنوز. گفت: سلام علیکم. توی خانه صدای گریه پیچیده بود و بوی اسفند. شانههای هر دو دختر شهید تکان میخورد توی چادرهای سیاه. چه دخترهایی! جای خواهرانم؛ ماه! خیلی وقت بود ندیده بودم زنی یا دختری چادری سنگین و عبایی بیندازد روی سرش. اسم این جور دخترها را گذاشتهام «خانمزاده».
بلاتشبیه نمیدانم چرا حس میکنم توی کوچههای بنیهاشم اگر دختری یا زنی در رفت و آمد بوده با خاندان اهل بیت(ع)، چنین شکل و شمایلی داشته است.دختر کوچک شهید به حرف نیا