-ایستادگی در مقابل ناقضان حکم الهی

مراسم شروع شده بود و از پیش همه چیز تدارک دیده شده بود. ما هم به جشن عروسى دعوت شده بودیم و لحظه شمارى مى کردیم تا او را در لباس دامادى ببینیم .افراد دور تا دور مجلس نشسته بودند و خدمتکاران به پذیرایى از میهمانان مشغول بودند. دوستم که آن طرف تر نشسته بود، خود را به من رساند و گفت :- ریّان ! چرا مضطربى ؟- از کجا فهمیدى که اضطراب دارم ؟- رنگ رخساره خبر مى دهد از سرّ ضمیر! چهره ات همه چیز را به خوبى بیان مى ک