-
من امروز شهيد مي شم راوي: حميد داوود آبادي شب مصطفي را شير كردم تا پهلوي فرمانده گردان برود و براي هر دويمان مرخصي بگيرد. كساييان قبول كرد. قرار شد ساعت 6 صبح روز بعد به كرمانشاه برويم. بهانهام، زدن تلفن به تهران بود، ولي بي آنكه به مصطفي بگويم قصد داشتم او را به تهران بفرستم، حال به هر زحمتي كه شده. خيلي مي ترسيدم برايش اتفاقي بيفتد؛ آن هم در حالي كه عقب خط بوديم چه برسد اگر به خط و عمليات مي رفتيم.