-
روایت شکنجه های ضد انقلاب (2) ضد انقلاب سر افسر ارتش را با ميخ سوراخ كرده بود راوي: م.شفق فردايش به ستاد عمليات رفته و اعلام آمادگي كردم كه جز نيروهاي آزادكننده پادگان بانه باشم. خوشحال شدند و قبول كردند وسايل را برداشتم و به محل استقرار نيروهاي ضربت، به "ديدگاه " سنندج رفتم و به ديگر برادران پيوستم. فرمانده آنجا مردي بسيار شجاع و كاردان بود كه استحكام و ايمان عجيبي داشت. روز اول صحبتهاي زيا