-
شفاعت آمدم اي دوست ديدهي خود را شاعر : امير خسرو دهلوي کزو مپوش گل نو دميدهي خود را شفاعت آمدم اي دوست ديدهي خود را کجا برم بدن غم رسيدهي خود را رسيد خيل غمت ورنه ايستد جانم چه ناشنيده کند کس شنيدهي خود را بگوش ره ندهي نالهي مرا چه کنم که مرهمي برسانم گزيدهي خود را چنين که من ز تولب ميگزم کم ار گويي فرو گذاشت مکن آفريدهي خود را به چاه شوق فرو ماندها