-
شوق توأم باز گريبان گرفت شاعر : امير خسرو دهلوي اشک دوان آمد و دامان گرفت شوق توأم باز گريبان گرفت ترک رخ وزلف تو نتوان گرفت سهل بود ترک دو عالم ولي زانکه مرا بي تو دل از جان گرفت جان مني ! بي تو نفس چون زنم ؟ بس سر انگشت به دندان گرفت هر که چنين فرصتي از دست داد خرده بسي برمه تابان گرفت عارض او تا بدر آورد خط مورچهيي ملک سيلمان گرفت خال تو برلعل لب دست يافت ح