-
صداي چشمانت نويسنده:رحيم چهره خند تويوتا که جلو پاهايت ترمز کرد، از فرصت استفاده کردم و کمي جا به جا شدم، تو و آن دو نفر که بالا آمديم، شديم يازده نفر، بالاخره يک جوري پشت وانت جا شديم، چند نفري از آن طرف تنگه ي «کل داود» به طرف جاده مي دويدند، تو وسط وانت روبروي من، روي کف گل آلود و يخ زده ي وانت نشستي و کتابت را که آن را با روزنامه اي جلد کرده بودي، روي پاهات گذاشتي ، دستي به ريشهايت کشيدي، دستهايت مثل لبو سرخ و سرما ز