- كشاورزي عراقي ما را از كتك خوردن نجات داد
حدود سه ماه قبل از اينكه اسير بشوم، احساس خاصي داشتم. هركسي را كه ميديدم از او خداحافظي ميكردم. هيچ وقت هم نميتوانستم احساسم را به كسي بگويم. آخرين باري كه رفتم مهرآباد رفتم در گردان آموزشي. يك عكس پنج نفري در گردان داشتيم كه من نفر وسط بودم. نشسته بودم و به عكس نگاه ميكردم. به خودم گفتم كه نفر اول رفت، نفر دوم هم رفت حالا ديگه نوبت منه. از پشت سر يكي از دوستان گفت: خسرو يه چيزي بگم ناراحت نميشي؟ گفتم: نمي دونم. گفت به اين عكس فكر كردي؟ گفتم: خدايا هر چي دلش ميخواد بگه بگه فقط چيزي كه من در موردش فكر كردم نگ
»
شعر کودکانه شهادت امام موسی کاظم (ع)
»
همه چیز درباره ی تکثیر دلقک ماهی ها
»
قدیمی ترین فرش ایران در موزه وین
»
روبيکا هیچ گونه اينترنت رايگان براي همراه اول و ايرانسلي ف...
»
زیباترین مدلهای میز تلویزیون 2022 از تلویزیون تا کنسول
»
تفاوت النترا وارداتی و مونتاژ و اختلاف قیمت آنها
»
یک روش آسان برای پاک کردن لکه خمیردندان از روی فرش
»
اپلیکیشن های فیلم و سریال با اینترنت رایگان