-
به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم شاعر : شهريار به عشق زنده شدم تا که جاودان مانم به مرگ چاره نجستم که در جهان مانم به عشق زنده شوم جاودان به جان مانم چو مردم از تن و جان وارهاندم از زندان اگر غلط نکنم خود به جاودان مانم به مرگ زنده شدن هم حکايتي است عجيب نه خاکيم که به زندان خاکدان مانم در آشيانهي طوبا نماندم از سرناز که چون هميشه بهار ايمن از خزان مانم ز جويبا