-
شب به هم درشکند زلف چليپائي را شاعر : شهريار صبحدم سردهد انفاس مسيحائي را شب به هم درشکند زلف چليپائي را موسي دل طلب و سينهي سينائي را گر از آن طور تجلي به چراغي برسي اشک سيمين طلبي آينه سيمائي را گر به آئينهي سيماب سحر رشک بري تا تماشا کنم آن شاهد ريائي را رنگ ريا زدهام بر افق ديده و دل رسم شوريدگي و شيوهي شيدائي را از نسيم سحر آموختم و شعلهي شمع قيمت ارزان ن