-
به چشمک اينهمه مژگان به هم مزن يارا شاعر : شهريار که اين دو فتنه بهم ميزنند دنيا را به چشمک اينهمه مژگان به هم مزن يارا نهفتهاند شب ماهتاب دريا را چه شعبده است که در چشمکان آبي تو به ياد چشم تو گيرند جام صهبا را تو خود به جامهي خوابي و ساقيان صبوح که چشم مانده به ره آهوان صحرا را کمند زلف به دوش افکن و به صحرا زن چه جاي عشوه، غزالان بادپيما را به شهر ما چه غز