-
روزي بس خرمست، ميگير از بامداد شاعر : منوچهري داد زمانه بده کايزد داد تو داد روزي بس خرمست، ميگير از بامداد ايمني و عز و ناز، فرخي و دين وداد خواسته داري و ساز، بيغميت هست باز انده فردا مبر، گيتي خوابست و باد نيز چه خواهي دگر، خوش بزي و خوش بخور بود همه بودني، کلک فرو ايستاد رفته و فرمودني، مانده و فرسودني روز رش و رام و جوش، روز خور و ماه و باد ميخور کت بادنوش،