-
رفتي و در دل هنوزم حسرت ديدار باقي شاعر : شهريار حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقي رفتي و در دل هنوزم حسرت ديدار باقي باز شد وقتي نوشتي «يار باقي کار باقي» عقده بود اشکم به دل تا بيخبر رفتي وليکن غمگسارا همچنان غم باقي و غمخوار باقي آمدي و رفتي اما با که گويم اين حکايت ليک هر بارت که بينم شوق ديگربار باقي کافر نعمت نباشم بارها روي تو ديدم آبم و از من همين پيراهن