-اگر دلت بشکند
پنجره اتاق را باز می کنم. نگاهم به گنبد و بارگاه ضامن آهو می افتد. دوباره از شوق زیارت لبریز می شوم. خورشید با طلوع خود شروع روز دیگری را در مشهد رضوی اعلام می کند. از مسافرخانه بیرون می آیم. میرزا آقا بساطش را کنار خیابان پهن کرده. پیرمرد دستفروش با صفایی است. همیشه لبخند می زند. صاحب مسافرخانه می گوید: او شفا یافته امام رضا(ع)است. این موضوع را که شنیدم،باورم نشد. دلم می خواهد از پیرمرد بپرسم، اما رویم نمی شود. امروز آخرین روزی است که در مشهد هستم. روز وداع است