-یک دقیقه مرخصی تشویقی!فرمانده لشکر گفته بود هیچ کس بدون اطلاع و با مدرک کافی از پادگان، نه خارج و نه وارد شود و من یک دژبان تازه کار نبودم که با اصرار و التماس، ترحم کنم و کسی را به داخل راه بدهم. تا آنکه یک سمج پیدا شد. خیلی هم سمج بود. بلد بود چطور هم حرف بزند که تو دل برو باشد. با لباس شخصی آمده بود و میگفت: «با معاون لشکر کار دارم». بعد از نیم ساعت اصرار، زبان به تهدید گشود:
ـ «حالا صبر کن برم داخل، خودم سفارشت رو به فرمانده لشکر میکنم. چنان ذکر احوالاتی از تو بگم که دیگر آرزوی مرگ کنی یا